پس از مناظره رسایی و جوانفکر مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور در مورد مسائل مربوط به مشایی ، فرهاد جعفری ( نویسنده رمان معروف کافه پیانو ) مطلبی در خصوص آن برنامه و مجری برنامه ، یامین پور نوشتند که در جای خود جالب و خواندنی بود و جوابی که یامین پور هم به ایشان داده زیبا و خواندنی است و به نوعی خود به مناظره تبدیل شده ، به عبارتی مناظره مجری برنامه مناظره با فرهاد جعفری جالب و خواندنی است . اگر نظر من را هم بخواهید بدانید من بیشتر با نظر فرهاد جعفری موافقم اما معتقدم ایشان می بایست نظر خود را مودبانه تر بیان می کردند و به کار بردن عبارت - پسر خوب - برای کوچک کردن یامین پور اصلآ درست نبود. اما متن مناظره :
فرهاد جعفری در مطلبی با عنوان - پسر خوب! « آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت » ! - نوشته :
مجری اصولگرای برنامهی «امروز، دیروز، فردا»؛ به گمانم تا دیشب، هنوزهم نفهمیده بود در این کشور چه اتفاقی افتاده. یا اگر چیزهایی شنیده بود، باور نمیکرده و پیش خودش میگفته «انشاالله گربه است!».
اما بهنظرم دیشب؛ وقتی از منتهیالیه باطن اصولگرایانهاش، مثل همیشه برای خودش برید و دوخت و تن «احمدینژاد» و «رای مردم» کرد که «بله! آقای احمدینژاد از آن جهت که کاندیدایی ارزشی، مورد تائیدِ جامعهی اصولگرایی، مورد تائیدِ مسئولان نظام، متدینین، و نامزد جریان اصولگرا بود رای آورد» و انتظار داشت آقای جوانفکر هم مثل دیگر میهمانان برنامهاش که عادت به رعایتِ اینگونه تشریفاتِ تصنعی و دروغین دارند پاسخ بدهد که «بله. حضرتعالی درست میفرمائید!»، اما اینگونه قاطعانه پاسخ گرفت که: [نخیر! آنطور که شما گفتید نیست! آقای احمدینژاد کاندیدای جریان اصولگرا نبود بلکه همه میدانند کسان دیگری کاندیدای اصولگرایان بودهاند. مردم از همهی اشخاص و جریانها، اعم از اصلاحطلب و اصولگرا عبور کردهاند و به خودِ احمدینژاد رای دادهاند]؛ تازه برای نخستینبار بهگمانم فهمید که چه اتفاقی در کشور افتاده!
و البته تمرکز عصبیاش چنان بههم ریخت که تا پایان، حتا از ادارهی یک گفتگوی دونفره هم عاجر بود. گفتگوی دونفرهای که ترتیب داده بود تا بهخیال خودش؛ در همان «یک برنامه»ای که با غرور میگفت فرصت دارد، پروندهی «اسفندیار رحیم مشائی» را ببندد و کنار بگذارد و خیال جامعهی اصولگرای کشور و به اصطلاح خودش «بچههیاتیها» را از بابتِ «این شخص»، برای همیشه، راحت کند! [چنددقیقهای بعد از شروع برنامه؛ درحالیکه خودش را در صندلی عقب کشید و سینهاش را داد جلو، گفت: «من» فقط یک برنامه فرصت «دارم» به این شخص، اسفندیار رحیم مشائی «بپردازم». اما چیزی نگذشت که بهتدریج؛ وقتی آرام آرام پاسخ آقای جوانفکر در ذهنش تهنشست کرد و معنای آن را دریافت؛ مثل لاکپشت توی لاک خودش فرورفت!].
و طوری از واکنش نهچندان سخت و رادیکال «رسائی» (دیگر میهمان این برنامه) نسبت به اظهاراتِ رئیسدفتر رئیسجمهور متعجب بود که یکیدوبار هم گفت: «معلوم نیست چرا آقای رسائی مثل همیشه، با آن شور و حرارتی که به سران فتنه میپردازند، با اظهارات آقای مشائی برخورد نمیکنند»!
پسر خوب!
آقای احمدینژاد دیگر با چه زبانی به شما بگوید «وضع فرق کرده» تا شما هم متوجه بشوید؟!
اگر بگوید «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت»؛ آنوقت متوجه خواهید شد؟!
افزونه:
لابد اگر مجری محترم، این خبر را هم بخواند، بیشتر متعجب خواهد شد و درخواهد یافت که فقط آقای رسائی نفهمیده در مملکت چه اتفاقی افتاده. بلکه آقای احمد پناهیان هم کمی تا قسمتی بو برده: [به گزارش خبرنگار جهان ، حجتالاسلام پناهیان با اشاره به صحبتهای اخیر یکی از علمای قم مبنی بر «خروج کفن پوشان به نشانه اعتراض به سخنان رحیم مشایی» اظهارداشت: قابل قبول نیست که بخاطر کسی مثل مشایی ما برویم و تحصن کنیم یا عده ای کفن بپوشند. چرا که آن روزی که ما در دولت اصلاحات، کفن می پوشیدیم برای روالی که ایجاد شده بود و جریان ضد دینی که در حاکمیت ایجاد شد، چاره ای جز تحصن وجود نداشت. در آن سالها؛ لاابالیگری، جریان لیبراستی ، جریان حاکم بود. اما حالا این بابا مگر چه کسی است که یک حرف غلط بزند من برایش کفن بپوشم. حتی راجع به او فکر هم نمی کنم.
و یامین پور در پاسخی زیبا با عنوان - آقای ژورنالیست! سر خمّ می سلامت شکند اگر سبویی - نوشته :
از همان ابتدا هم حمایت ژورنالیست هایی چون نویسنده ی رمان "کافه پیانو" از احمدی نژاد مکدّرم می کرد. برای من مجالست با یقه انگلیسی ها و دیدن سیاست از ورای عینک روشنفکری و خندیدن به ریش مردم چیزی از جنس همان اشرافیت متبختر دهه ی هفتاد است. اتفاقی که ظاهراً برای نویسنده ی مذکور هم رخ داده است.
حضرات در خیالات شاعرانه شان اوضاع را متفاوت دیده اند و با استناد به حرف های اخیر رئیس جمهور و رئیس دفترش خطاب به «جمهور بیست و پنج میلیونی مردم »، شعر می خوانند که : «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت»!
برای نویسنده ی "کافه پیانو" ملکوت موثر در عالم سیاست ما عمرش به سر آمده است و باید به جامعه ای بیاندیشیم که روغن دین پیچ و مهره هایش را نرم نمی کند و به کار نمی اندازد. احمدی نژاد و مشائی برای اینها نوید عصر تازه ای از ظهور اسلام سکولار و منهای روحانیت و طبعاً بشارت خیالی دنیایی متفاوت است! همان سودای بیماری که صد و شصت سال قصه ی غمناک ژورنالیسم روشنفکرزده ی ایران بوده است. کسانی چون ژورنالیست نام برده را بخوبی می شناسم و حتی حمایتشان از احمدی نژاد در ماجرای انتخابات دهم هم تردیدی در تردیدم به آنها ایجاد نکرد. هرچند امروز به بهانه ی افاضات رئیس دفتر رئیس جمهور کبکشان بیشتر از پیش خروس می خواند.
آقای ژورنالیست!
تحلیلهایت از جریانات اخیر نه نتیجه ی تتبّعی دقیق در اوضاع زمانه است و نه برکنار از حبّ و بغض های روشنفکرانه؛ آنچه در نوشته ات به من نسبت داده ای متعجبم کرد. من عمیقاً به حرفی که مرا با آن محکوم کرده ای معتقدم. رأی احمدی نژاد را نه رأی به یک جریان سیاسی که رأی به یک حسّ برآمده از متن انقلاب می دانم و این همان چیزی است که تو را عصبانی می کند. اینکه بغض مردم از اشرافیت و احمدی نژاد به عنوان نماد این بغض را ناشیانه به نفع عرفی گرایی مصادره می کنید، هنر بزرگی است که البته فقط از دست هنرمندانی چون شما ساخته است.
البته آنچه بیشتر متعجم می کند اینکه امثال تو بجای دویدن بدنبال کالسکه های آذین شده ی اصلاح طلبان سکولار، سکولاریته را در انبان احمدی نژاد جستجو می کنید و برای اظهارات جدیدی از رئیس دفترش ناخن بهم می سابید.
جناب ژورنالیست!
شما بیماری های موضعی نظام را، سرطان های لاعلاج می بینید. سالهاست که اینگونه اید. در همان سالهای دهه ی هفتاد هم عادت کرده بودیم به این بافتن های جامعه شناسانه. گیرم دست یک کارنابلدی سبویی را بشکند و پیمانه ای بریزد. نمی دانم چرا روشنفکرزدگان دست کم در سی و چند سال اخیر نیاموخته اند که این «بشکن بشکن»ها مسیر اصلی انقلاب و اسلام را عوض نمی کند و آنچنان که دیدید هنگامیکه خر چارچوبهای تئوریک جامعه شناسانه ی شما در گل ماند، فقط ترمینولوژی و چارچوبهای نظری دینی و انقلابی بود که توانست رخ دادهای سالهای اخیر را تفسیر کند.
آنچه من میبینم قوام یافتگی بیشتر تعهد انقلابی است. این همان پیش بینی امام راحل درباره ی آینده ی انقلاب است. برای ما شکستن یک سبو و ریختن یک پیمانه پایان راه نیست. از این شکستن ها و ریخته شدن ها زیاد دیده ایم، شاید باز هم ببنیم، سر خمّ می سلامت شکند اگر سبویی...
درباره ی حرف های دون شأنی که به من نسبت داده ای و برداشت و احساسی که در افت و خیز برنامه برایت رخ داده حرفی نمی زنم. به این ادبیات عادت دارم. ولی لااقل اینقدر حق دارم که درباره ی رعایت ادب بیشتر در نوشته هایتان به شما توصیه هایی بکنم...
الیگارشی،خواب ِ آرامت،کابوس باد!
مناظره خواندنی فرهاد جعفری و وحید یامین پور
مجوز پخش پس از مرگ
چند سوال در مورد شهرام امیری
[عناوین آرشیوشده]