چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم
ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب ندارم
رفته است قرارم
چون آهوی گم گشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم
از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی
بر دل بنشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکِشانی
وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم
از دیده ره کوی تو با اشک بشویم
با حالِ نزارم
برخیز که داد از من بیچاره ستانی
بنشین که شرر بر دل تنگم بنشانی
تا آن لب شیرین به سخن باز گشائی
خوش جلوه نمائی
ای برده امان از دل عشاق کجائی
تا سجده گذارم
گر بوی ترا باد به منزل برساند
جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری بیش نماند
جز گرد و غبارم
الیگارشی،خواب ِ آرامت،کابوس باد!
مناظره خواندنی فرهاد جعفری و وحید یامین پور
مجوز پخش پس از مرگ
چند سوال در مورد شهرام امیری
[عناوین آرشیوشده]