• وبلاگ : ناگفته ها
  • يادداشت : ملت فقط منتظر راي بهنود بود !
  • نظرات : 2 خصوصي ، 28 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    بادها عطر خوش سيبِ تنش را بردند

    زخمها لاله باغ بدنش را بردند

    نيزه‏ها بر عطشش قهقهه سر مى‏دادند

    خنده‏ها خطبه گرم دهنش را بردند

    اين عطش يوسف معصوم كدامين مصر است

    كه روى نيزه بوى پيرهنش را بردند

    تا كه معلوم نگردد ز كجا مى‏آيد

    اهل صحراى تجرّد كفنش را بردند

    دشنه‏ها دوروبر پيكر او حلقه زدند

    حلقه‏ها نقش عقيق يمنش را بردند

    چهره‏ها يا همه زردند وَ يا نيلى رنگ

    شعله‏ها سبزى رنگ چمنش را بردند

    بت پرستان ز هراس تبر ابراهيم

    جمع گشته تبر بت شكنش را بردند

    بادها سينه زنان زودتر از خواهر او

    تا مدينه خبر سوختنش را بردند

    يوسف، آهسته بگوئيد نميرد يعقوب

    گرگها زوزه كشان پيرهنش را بردند
    سلام
    از خوندن وبلاگت خيلي لذت بردم به کشکول ما هم سر بزن اگر مايل به تبادل لينک بودي خبرم